aroundدیکشنری انگلیسی به فارسیدور و بر، دور، پیرامون، گرداگرد، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو، در اطراف، در نزدیکی
turnدیکشنری انگلیسی به فارسیدور زدن، نوبت، چرخش، گردش، پیچ، تمایل، تغییر جهت، چرخ، پیچ و خم، گشت ماشین تراش، پیچ خوردگی، قرقره، استعداد، چرخیدن، گرداندن، تبدیل کردن، گشتن، وارونه کردن، منح