aroundدیکشنری انگلیسی به فارسیدور و بر، دور، پیرامون، گرداگرد، در حوالی، سوی دیگر، در هر سو، در اطراف، در نزدیکی
orbitدیکشنری انگلیسی به فارسیمدار، دور، حدقه، مسیر، مسیر دوران، حدود فعالیت، قلمرو، دور زدن، بدور مداری گشتن، دایره وار حرکت کردن
gaudiestدیکشنری انگلیسی به فارسیgaudiest، پر زرق و برق، زرق و برق دار، نمایش دار، جلف، لوس، پر زرق وبرق وتوخالی