پیش نماگر(دختر دم بخت که برای نخستین بار در مجامع ظاهر و معرفی می شود)دیکشنری فارسی به انگلیسیdebutante
پیش نما (دختر دم بخت که برای نخستین بار در مجامع ظاهر و معرفی می شود)دیکشنری فارسی به انگلیسیdebutante
دوردیکشنری فارسی به انگلیسیab-, aloof, away, circle, circuit, circum-, circumference, deal, deep, dis-, distant, distantly, far, far-off, faraway, fringe, heat, lap, tele-, perimeter, rd,
osmoseدیکشنری انگلیسی به فارسیاسموز، معرفت، تراوش کردن، نفوذ کردن در، بوسیله تراوش تجزیه کردن، بوسیله نفوذ تجزیه کردن