charringدیکشنری انگلیسی به فارسیسنگ زنی، تبدیل به زغال کردن، انجام دادن، نیمسوز شدن، کردن، نیم سوز کردن
abusingدیکشنری انگلیسی به فارسیسوء استفاده، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، بدگویی کردن، پرخاش کردن، خوار کر
polishesدیکشنری انگلیسی به فارسیبلوز، صیقل، پرداخت، جلا، واکس زنی، ارایش، صیقل دادن، جلا دادن، براق کردن، مالیدن، واکس زدن، پرداختن، سوهان زدن، پرداخت کردن، صیقل کردن