دمدیکشنری فارسی به انگلیسیblade, breath, cloud, draft, fume, instant, minute, moment, second, spirit, tail, trice, twinkle, twinkling, waft
lingerدیکشنری انگلیسی به فارسیمتوقف کردن، دم اخر را گذراندن، معطل شدن، منتظر ماندن، درنگ کردن، تاخیر کردن، دیر رفتن، مردد بودن