expiringدیکشنری انگلیسی به فارسیپایان دادن به، منقضی شدن، سپری شدن، مردن، بانتها رسیدن، بپایان رسیدن، دم براوردن، تمام شدن، سرامدن
respiredدیکشنری انگلیسی به فارسیتنفس، دمیدن، دم زدن، نفس کشیدن، تنفس کردن، امید تازه پیدا کردن، بو کردن، بهوش امدن
respiringدیکشنری انگلیسی به فارسیتنفس، دمیدن، دم زدن، نفس کشیدن، تنفس کردن، امید تازه پیدا کردن، بو کردن، بهوش امدن