boldestدیکشنری انگلیسی به فارسیجسورترین، جسور، گستاخ، دلیر، خیره، متهور، بی پروا، بی باک، باشهامت، خشن و بی احتیاط، چیره، سرزنده، غیور، بامروت، خیره سر، سرانداز، سلحشور
boldدیکشنری انگلیسی به فارسیجسورانه، جسور، گستاخ، دلیر، خیره، متهور، بی پروا، بی باک، باشهامت، خشن و بی احتیاط، چیره، سرزنده، غیور، بامروت، خیره سر، سرانداز، سلحشور
reasonدیکشنری انگلیسی به فارسیدلیل، عقل، علت، خرد، سبب، موجب، شعور، مناسبت، عذر، ملاک، عنوان، مورد، عاقلی، خوشفکری، مایه، استدلال کردن، محاجه کردن، دلیل استدلال کردن، دلیل و برهان اوردن