دارادیکشنری فارسی به انگلیسیcapitalist, flush, moneyed, propertied, rich, wealthy, well-off, well-to-do
دارا بودندیکشنری فارسی به انگلیسیbear, encompass, consist, contain, hold, have, include, own, ownership, possess
belaborدیکشنری انگلیسی به فارسیدلربا، زخم زبان زدن، امدن و رفتن، سخت زدن، شلاق زدن، با دقت روی چیزی کار کردن
encompassدیکشنری انگلیسی به فارسیشامل، در بر گرفتن، دور گرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دارا بودن، شامل بودن، محاصره کردن
encompassesدیکشنری انگلیسی به فارسیشامل می شود، در بر گرفتن، دور گرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دارا بودن، شامل بودن، محاصره کردن
encompassedدیکشنری انگلیسی به فارسیمحصور شده، در بر گرفتن، دور گرفتن، احاطه کردن، حلقه زدن، دارا بودن، شامل بودن، محاصره کردن
gallantsدیکشنری انگلیسی به فارسیدلربا، زن باز، جنتلمن، زن نواز، ملازمت کردن، دلاوری کردن، زن بازی کردن، عشقبازی کردن