invocatesدیکشنری انگلیسی به فارسیفراخوانده می شود، دعا کردن به، خواستن، استمداد کردن از، احضار کردن، استدعاء کردن، دعا خواندن
bendsدیکشنری انگلیسی به فارسیخم می شود، خم، خمیدگی، زانویی، زانو، چنبره، خمیدگی پیداکردن، زانویه، شرایط خمیدگی، گیره، خم شدن، خم کردن، خمیدن، منحرف کردن، کج کردن، تعظیم کردن، دولا کردن، کوش
indulgeدیکشنری انگلیسی به فارسیبذله گو، شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن