patدیکشنری انگلیسی به فارسیپات، چونه، دست زدن اهسته، قالب، اهسته دست زدن به، نوازش کردن، چونه زدن، دست نوازش بر سر کسی کشیدن، بطور مناسب، ثابت، بهنگام، بموقع
patsدیکشنری انگلیسی به فارسیخودت، چونه، دست زدن اهسته، قالب، اهسته دست زدن به، نوازش کردن، چونه زدن، دست نوازش بر سر کسی کشیدن
bumpدیکشنری انگلیسی به فارسیدست انداز، ضربت، دست انداز جاده، تکان سخت، تکان ناگهانی، بر امدگی، ضربت حاصله دراثر تکان سخت، ضربت زدن
regainدیکشنری انگلیسی به فارسیبه دست آوردن مجدد، پس گرفتن، دوباره رسیدن به، دوباره بدست اوردن، دوباره پیدا کردن، غالب شدن بر، باز یافتن