hawsدیکشنری انگلیسی به فارسیهوس، کویج، پرچین، حصار، محوطه، کیالک، میوه ولیک، ملاولیک، گیر کردن، درنگ، گله گوسفند و غیره، دست چپ رفتن، به دست چپ رفتن، من من کردن، دست چپ بردن
hawدیکشنری انگلیسی به فارسیخب، کویج، پرچین، حصار، محوطه، کیالک، میوه ولیک، ملاولیک، گیر کردن، درنگ، گله گوسفند و غیره، دست چپ رفتن، به دست چپ رفتن، من من کردن، دست چپ بردن
gainingدیکشنری انگلیسی به فارسیبه دست آوردن، رسیدن، سود بردن، نائل شدن، بدست اوردن، پیدا کردن، نائل شدن به، فایده دیدن، فایده بردن، کسب کردن، بهبودی یافتن، زیاد شدن، تسخیر کردن، پیش رفتن