quadدیکشنری انگلیسی به فارسیچهارم، چهار گانه، چهار گوش، چهار قلو، قطعه سربی، سیم چهار لای بهم پیچیده عایق، زندانی کردن، در زندان افکندن
quadsدیکشنری انگلیسی به فارسیچهارگوشه، چهار گانه، چهار گوش، چهار قلو، قطعه سربی، سیم چهار لای بهم پیچیده عایق، زندانی کردن، در زندان افکندن
attendدیکشنری انگلیسی به فارسیمراجعه كردن، حضور داشتن، رسیدگی کردن، توجه کردن، مواظبت کردن، گوش کردن، در ملازمت کسی بودن، همراه بودن، در پی چیزی بودن، از دنبال امدن، انتظار کشیدن، انتظار داش