دردیکشنری فارسی به انگلیسیa, a-, an, as, at, bung, by, door, endo-, entrance, entry, in , in-, into, lid, midst, mouth, on, over, pearl, through, to, top, upon, within
musesدیکشنری انگلیسی به فارسیموز، الهه شعر و موسیقی، اندیشه کردن، تفکر کردن، در شگفت ماندن، در بحر فکر فرو رفتن
museدیکشنری انگلیسی به فارسیموز، الهه شعر و موسیقی، اندیشه کردن، تفکر کردن، در شگفت ماندن، در بحر فکر فرو رفتن
recollectingدیکشنری انگلیسی به فارسییادآوری، بخاطر آوردن، مستغرق شدن در، دوباره جمع کردن، در بحر تفکر غوطهور شدن