اتومبیل معمولی (که برای شرکت در مسابقه اتومبیل رانی تعدیل و دستکاری می شود)دیکشنری فارسی به انگلیسیstock car
immuredدیکشنری انگلیسی به فارسیتعطیل شده، در دیوار قرار دادن، در چهار دیوار نگاهداشتن، محصور کردن، زندانی کردن
moderateدیکشنری انگلیسی به فارسیدر حد متوسط، معتدل کردن، ملایم کردن، اداره کردن، تعدیل کردن، معتدل، میانه رو، متعادل، ملایم، محدود، ارام، مناسب
registerدیکشنری انگلیسی به فارسیثبت نام، ثبات، دفتر ثبت، ثبت امار، پیچ دانگ صدا، لیست یا فهرست، دستگاه تعدیل گرما، ثبت کردن، نگاشتن، در دفتر وارد کردن، منطبق کردن، نشان دادن
registersدیکشنری انگلیسی به فارسیثبت نام می کند، ثبات، دفتر ثبت، ثبت امار، پیچ دانگ صدا، لیست یا فهرست، دستگاه تعدیل گرما، ثبت کردن، نگاشتن، در دفتر وارد کردن، منطبق کردن، نشان دادن