bandدیکشنری انگلیسی به فارسیباند، نوار، ارکستر، روبان، اتحاد، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، میدان، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم کردن، متحد
articlesدیکشنری انگلیسی به فارسیمقالات، مقاله، ماده، بند، گفتار، فقره، فصل، شرط، حرف تعریف، متاع، عمل، کالا، چیز، اسباب، بصورت مواد در اوردن، تفریح کردن
bandsدیکشنری انگلیسی به فارسیگروه ها، باند، نوار، ارکستر، روبان، اتحاد، بند و زنجیر، لولا، دستهء موسیقی، باند یا بانداژ، نوار زخم بندی، نوار پیچیدن، میدان، فتق بند، تسمه یا بند مخصوص محکم ک