landsmanدیکشنری انگلیسی به فارسیزمین لرزه، ملوان نا ازموده، هم میهن، اهل خشکی، بومی، ملوان سادهکه هنوز درجهای نگرفته، کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
cross-countryدیکشنری انگلیسی به فارسیکشور متقابل، صحرایی، ورزش های میدانی و صحرایی، خارج از جاده وشارع اصلی، در فضاهای بازدهات، در سرتاسر مزرعه
landsmenدیکشنری انگلیسی به فارسیزمین لرزان، ملوان نا ازموده، هم میهن، اهل خشکی، بومی، ملوان سادهکه هنوز درجهای نگرفته، کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
miresدیکشنری انگلیسی به فارسیخزه ها، باتلاق، لجن، گل وشل، کثافت، گرفتاری، باطلاق، در منجلاب فرو بردن، در گل فرو بردن یا رفتن