درستدیکشنری فارسی به انگلیسیaccurate, all right, aright, barely, clean, dead, direct, downright, even, clear, fair , flat, correct, full , directly, exact, just, faithful, fully, functiona
tried and trueدیکشنری انگلیسی به فارسیسعی کردم و درست بود، ازموده، ازموده شده، ممتحن، در محک ازمایش قرار گرفته
consideredدیکشنری انگلیسی به فارسیدر نظر گرفته شده، مطرح شده، سنجیده، با اندیشه صحیح، بافکر باز و درست