chineدیکشنری انگلیسی به فارسیچینی، دره تنگ و باریک، درز، مهره استخوان پشت جانوران، گوشت مازه، شکاف، پشت کسی را شکستن، دندانه دار کردن
chinesدیکشنری انگلیسی به فارسیچینی ها، دره تنگ و باریک، درز، مهره استخوان پشت جانوران، گوشت مازه، شکاف، پشت کسی را شکستن، دندانه دار کردن
gapsدیکشنری انگلیسی به فارسیشکاف ها، شکاف، وقفه، درز، رخنه، دهنه، شق، جای باز، اختلاف زیاد، شکافدار کردن