دردسردیکشنری فارسی به انگلیسیaggro, bother, discomfort, encumbrance, ill, irritation, load, matter, mess, nuisance, problem, rub, trial, trouble, vexation
non-nucleoside reverse transcriptase inhibitorدیکشنری انگلیسی به فارسیمهارکننده ترانس کپینتاز معکوس غیر نوکلئیدی
incommodesدیکشنری انگلیسی به فارسیناپایداری، ناراحت کردن، ناراحت گذاردن، درد سر دادن، ازار رساندن، گیج کردن، دست پاچه کردن
inconveniencesدیکشنری انگلیسی به فارسیناخوشایند، ناراحتی، زحمت، مزاحمت، اسباب زحمت، اذیت، درد سر، اسیب، ناجوری، نا سازگاری، نا مناسبی