معنی درد دل کردن

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی دقیق

درد دل کردن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

commune, unbosom, unburden

جست‌وجوی مشابه

درد دل کردن با

دیکشنری فارسی به انگلیسی

confide

در دل جا کردن با پوزش

دیکشنری فارسی به انگلیسی

redeem

در دل جا کردن با جبران

دیکشنری فارسی به انگلیسی

redeem

درد دل

دیکشنری فارسی به انگلیسی

chat

درد دل (عامیانه)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

confab

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

non-engagement

دیکشنری انگلیسی به فارسی

عدم تعامل

non-U

دیکشنری انگلیسی به فارسی

غیر U

non-issue

دیکشنری انگلیسی به فارسی

غیر موضوع

non-nucleoside reverse transcriptase inhibitor

دیکشنری انگلیسی به فارسی

مهارکننده ترانس کپینتاز معکوس غیر نوکلئیدی

non-automatic

دیکشنری انگلیسی به فارسی

غیر اتوماتیک

جست‌وجوی متن

unburden

دیکشنری انگلیسی به فارسی

باز کردن، سبکبار کردن، بار از دوش کسی برداشتن، اعتراف و درد دل کردن

confabulated

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ادای احترام کرد، صحبت کردن، درد دل کردن، خیال بافی کردن

confabulates

دیکشنری انگلیسی به فارسی

متناقض است، صحبت کردن، درد دل کردن، خیال بافی کردن

confabulate

دیکشنری انگلیسی به فارسی

ادای احترام کن، صحبت کردن، درد دل کردن، خیال بافی کردن

unburdening

دیکشنری انگلیسی به فارسی

تسویه حساب، سبکبار کردن، بار از دوش کسی برداشتن، اعتراف و درد دل کردن