nettlingدیکشنری انگلیسی به فارسیخال خال، رنجه داشتن، بوسیله گزنه گزیده شدن، خونکسی را بجوش اوردن، بر انگیختن، ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن
gettingدیکشنری انگلیسی به فارسیگرفتن، رسیدن، زدن، بدست اوردن، فراهم کردن، کسب کردن، تهیه کردن، فهمیدن، حاصل کردن، تحصیل کردن، ربودن، تصرف کردن