reclaimedدیکشنری انگلیسی به فارسیاحیا شده، اصلاح کردن، اصلاح شدن، مجددا ادعا کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، زمین بایر را دایر کردن
startedدیکشنری انگلیسی به فارسیآغاز شده، شروع کردن، بنیاد نهادن، اغازیدن، عزیمت کردن، دایر کردن، از جا پریدن، رم کردن
establishesدیکشنری انگلیسی به فارسیایجاد می کند، برقرار کردن، ساختن، دایر کردن، تاسیس کردن، مقرر داشتن، بناء نهادن، تصدیق کردن، معین کردن، فراهم کردن، بر پا کردن، تصفیه کردن، کسی را به مقامی گمار
inauguratingدیکشنری انگلیسی به فارسیافتتاح، گشودن، افتتاح کردن، بر پا کردن، براه انداختن، دایر کردن، اغاز کردن
inauguratesدیکشنری انگلیسی به فارسیافتتاح می شود، گشودن، افتتاح کردن، بر پا کردن، براه انداختن، دایر کردن، اغاز کردن