grainsدیکشنری انگلیسی به فارسیدانه ها، دانه، غله، حبوبات، ذره، جو، دان، رگه، مشرب، حبه، خرده، چنگال، رنگ، شاخه، تفاله حبوبات، حب، حالت، یک گندم معادل 0/0648 گرم، دانه دانه کردن، جوانه زدن، د
grainingدیکشنری انگلیسی به فارسیزرشکی، دانه دانه کردن، جوانه زدن، دانه زدن، تراشیدن، پشمکندن، متبلور شدن
grainدیکشنری انگلیسی به فارسیغلات، دانه، غله، حبوبات، ذره، جو، دان، رگه، مشرب، حبه، خرده، چنگال، رنگ، شاخه، تفاله حبوبات، حب، حالت، یک گندم معادل 0/0648 گرم، دانه دانه کردن، جوانه زدن، دانه
berryدیکشنری انگلیسی به فارسیتوت، حبه، دانه، سته، حب، تخم ماهی، میوه توتی، کوبیدن، دانهای شدن، توت جمع کردن، توت دادن، بشکل توت شدن