داستاندیکشنری فارسی به انگلیسیaction, account, fiction, myth, narration, narrative, recital, relation, saga, story, tale
cyclesدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخه، سیکل، دوره، دور، چرخ، دوره گردش، یک سری داستان درباره یک موضوع، چرخه زدن، سوار دوچرخه شدن
cycleدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخه، سیکل، دوره، دور، چرخ، دوره گردش، یک سری داستان درباره یک موضوع، چرخه زدن، سوار دوچرخه شدن
accountدیکشنری انگلیسی به فارسیحساب، گزارش، شرح، صورت حساب، خبر، حکایت، سبب، بیان علت، داستان، پا، حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، ذکر علت کردن، دلیل موجه اق
accountsدیکشنری انگلیسی به فارسیحساب ها، حساب، گزارش، شرح، صورت حساب، خبر، حکایت، سبب، بیان علت، داستان، پا، حساب کردن، شمردن، محاسبه نمودن، حساب پس دادن، دانستن، مسئول بودن، ذکر علت کردن، دلی