tatsدیکشنری انگلیسی به فارسیtats، نوار توری بافتن، توری حاشیه بافتن، حاشیه توری گذاشتن، دارای حاشیه توری کردن
tatدیکشنری انگلیسی به فارسیتات، نوار توری بافتن، توری حاشیه بافتن، حاشیه توری گذاشتن، دارای حاشیه توری کردن
filetsدیکشنری انگلیسی به فارسیفیله، سربند، توری دارای اشکال مربع، پشت مازو، گیس بند، قیطان، نوار، تذهیب کاری کردن، گچ بری، اهن تنکه یا تسمه اهن
filetدیکشنری انگلیسی به فارسیفیله، سربند، توری دارای اشکال مربع، پشت مازو، گیس بند، قیطان، نوار، تذهیب کاری کردن، گچ بری، اهن تنکه یا تسمه اهن
hasدیکشنری انگلیسی به فارسیدارای، داشتن، دارا بودن، گذاشتن، رسیدن به، دانستن، کردن، مالک بودن، وادار کردن، باعی انجام کاری شدن، صرف کردن، جلب کردن، بدست اوردن، در مقابل دارا، بهره مند شدن