locomotorدیکشنری انگلیسی به فارسیحرکتی حرکتی، ابتلاء اعضای حرکتی، دارای گرفتاری در اعضای حرکتی، جنبده، متحرک، نقص تحرک
quincunxesدیکشنری انگلیسی به فارسیquincunxes، درخت به، به، شکلی دارای پنج واحد یا نفش یکجور، ارایش پنج تایی گل یا برگ گیاه
quincunxدیکشنری انگلیسی به فارسیquincunx، درخت به، به، شکلی دارای پنج واحد یا نفش یکجور، ارایش پنج تایی گل یا برگ گیاه
edgeدیکشنری انگلیسی به فارسیحاشیه، غیرمتمرکز، لبه، کناره، مرز، کنار، ضلع، تیزی، سر، نبش، دارای لبه تیز کردن، تحریک کردن، کم کم پیش رفتن، اریب وار پیش رفتن