predestinateدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش بینی شده، مقدر شدن یا کردن، قبلا تعیین کردن، مقدر کردن، مقدر شده، قبلا تعیین شده، دارای سرنوشت ونصیب و قسمت ازلی
fortunesدیکشنری انگلیسی به فارسیثروت، بخت، شانس، طالع، دارایی، مال، خوش بختی، بحی واقبال، اتفاق افتادن، مقدر شدن
hasدیکشنری انگلیسی به فارسیدارای، داشتن، دارا بودن، گذاشتن، رسیدن به، دانستن، کردن، مالک بودن، وادار کردن، باعی انجام کاری شدن، صرف کردن، جلب کردن، بدست اوردن، در مقابل دارا، بهره مند شدن