pigدیکشنری انگلیسی به فارسیخوک، گراز، ادم حریص و کثیف، قالب ریختهگری، خنازیر، مثل خوک رفتار کردن، خوک زاییدن
self-serviceدیکشنری انگلیسی به فارسیسلف سرویس، خود زاوری، خود یاوری، کمک بوسیله خود شخص، تهیه و انتخاب غذا توسط خود شخص
pigsدیکشنری انگلیسی به فارسیخوک ها، خوک، گراز، ادم حریص و کثیف، قالب ریختهگری، خنازیر، مثل خوک رفتار کردن، خوک زاییدن
nobblingدیکشنری انگلیسی به فارسینجیب زاده، بطرف خود اوردن، طرفدار خود کردن، سرقت کردن، سو استفاده کردن، جر زدن، تقلب کردن