3680 مدخل
bloodthirsty
bloodthirstiness
bloody
arterial
bloodstained
خوب، تصویب، اجازه، تصویب کردن، بسیار خوب
شاه بلوط بلوط
ایکس
خب
خوب
وابسته به خون
سوزاننده، به خون کشیدن
خونریزی ها، کسی که خونش میرود، مبتلا به خون روش، فصاد
خونریزی، کسی که خونش میرود، مبتلا به خون روش، فصاد
هماهنگ، خونی، وابسته به خون، بیماری خونی