poisonدیکشنری انگلیسی به فارسیسم، زهر، شرنگ، مشوب کردن، مسموم کردن، چیز خور کردن، مسموم شدن، زهرالود کردن، تلخ کردن، پر کردن، زهر الود
whipping boyدیکشنری انگلیسی به فارسیتو سری خور، وجه المصالحه امری، کتک خور، بچه تازیانهخور بجای شاهزاده در مدرسه