خواستدیکشنری فارسی به انگلیسیaim, desire, fancy, liking, preference, propensity, readiness, requirement, resolution, stomach, volition, will, wish
wishesدیکشنری انگلیسی به فارسیخواسته ها، دلخواه، خواست، ارزو، خواهش، حاجت، طلب، مرام، فرمایش، مراد، کام، خواستاربودن، خواستن، میل داشتن، ارزو داشتن، ارزو کردن
hawkedدیکشنری انگلیسی به فارسیخواسته، با باز شکار کردن، دوره گردی کردن، طوافی کردن، فروختن، سینه صاف کردن، جار زدن و جنس فروختن