159 مدخل
bed, kip, sleep, slumber
doss
incubate
sit
lie
خوابیدن، قورت دادن، فرو بردن
خوابیدن، رد پای کسی را گرفتن
خوابیدن
خوابیدن در، در محل کار خود جای خواب داشتن