خنگدیکشنری فارسی به انگلیسیdense, dopey, dopy, dull, half-wit, nitwit, obtuse, slow-witted, stupid, unintelligent, vacant, white
drunkدیکشنری انگلیسی به فارسیمست، دوران مستی، میگسار، معتاد به شراب، خورده، سرمست، مخمور، خنگ، لول، نشئه شده
sackدیکشنری انگلیسی به فارسیکیسه، گونی، ساک، جوال، غارتگری، پیراهن گشاد و کوتاه، یغما، خیک، خیگ، شراب سفید پر الکل و تلخ، لخت کردن، غارت کردن، بیغما بردن، اخراج کردن یا شدن، در کیسه ریختن