appearدیکشنری انگلیسی به فارسیبه نظر می رسد، ظاهر شدن، پدیدار شدن، طلوع کردن، خاستن، سر زدن، طالع شدن
beginningدیکشنری انگلیسی به فارسیشروع، ابتدا، اغاز، اقدام، سر، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، عنصر، مبتدا
sourceدیکشنری انگلیسی به فارسیمنبع، منشاء، مبدا، چشمه، خاستگاه، مایه، ماخذ، مصدر، سر چشمه، عین، مایه مبداء