خام دستدیکشنری فارسی به انگلیسیgreen tumb, greenhorn, maladroit, novice, raw, unripe, unseasoned, unskillful
angerدیکشنری انگلیسی به فارسیخشم، عصبانیت، غضب، غیظ، براشفتگی، ستیز، برافروختگی، خلم، خشمگین کردن، غضبناک کردن، خونکسی را بجوش اوردن، خشمناک کردن، ژکیدن
snivelsدیکشنری انگلیسی به فارسیsnivels، اب بینی، فین، زکام، نزله، خلم، از بینی جاری شدن، دماغ گرفتن، اب بینی را با صدا بالا کشیدن
snivelدیکشنری انگلیسی به فارسیsnivel، اب بینی، فین، زکام، نزله، خلم، از بینی جاری شدن، دماغ گرفتن، اب بینی را با صدا بالا کشیدن