خاتمهدیکشنری فارسی به انگلیسیclose, closure, completion, end, ending, expiration, expiry, finis, kibosh, period, stop, tail end, termination, windup
terminateدیکشنری انگلیسی به فارسیخاتمه دادن، پایان دادن، پایان یافتن، منجر شدن، بپایان رساندن، منقضی کردن، فسخ کردن، محدود کردن، محدود