خفه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیasphyxiate, choke, garrote, silence, smother, stifle, strangle, suffocate, throttle
mufflesدیکشنری انگلیسی به فارسیصدا خفه کن، چیزی که صدا را از بین ببرد، چشم بستن، پیچیدن، خاموش کردن، دم دهان کسی را گرفتن
hushingدیکشنری انگلیسی به فارسیخفه شدن، صدا در نیاوردن، مخفی نگاه داشتن، ارام شدن، ارامش دادن، خاموش کردن
muffleدیکشنری انگلیسی به فارسیصدا خفه کن، چیزی که صدا را از بین ببرد، چشم بستن، پیچیدن، خاموش کردن، دم دهان کسی را گرفتن