خصومتدیکشنری فارسی به انگلیسیanimosity, antagonism, bad blood, belligerence, belligerency, enmity, hostility, ill will, score, virulence
drop inدیکشنری انگلیسی به فارسیافتادن، اتفاقا دیدن کردن، انداختن در، خدمت کسی رسیدن، سر زدن، سر کشیدن
animosityدیکشنری انگلیسی به فارسیخصومت، دشمنی، عداوت، کینه، شهامت، جسارت، ستیزه جویی، ستیز، ستیزگی، ضدیت