damageدیکشنری انگلیسی به فارسیخسارت، خرابی، زیان، ضرر، اسیب، خدشه، خلل، خسران، گزنده، خسارت زدن، خسارت رساندن، زیان زدن، ضایع کردن، خسارت وارد کردن، معیوب کردن، عیب دار کردن، لطمه زدن به، خس
harmsدیکشنری انگلیسی به فارسیخسارت، صدمه، ضرر، زیان، گزند، اذیت، اسیب، خسران، صدمه زدن، اسیب رساندن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اوردن، خسارت وارد کردن
harmدیکشنری انگلیسی به فارسیصدمه، ضرر، زیان، خسارت، گزند، اذیت، اسیب، خسران، صدمه زدن، اسیب رساندن، خسارت رساندن، خسارت زدن، خسارت وارد اوردن، خسارت وارد کردن
lossدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست دادن، خسارت، ضرر، زیان، فقدان، اتلاف، عدم، باخت، مرگ، خسران، گمراهی، خدشه، خسار، ضلالت