خزانهدیکشنری فارسی به انگلیسیchamber, coffers, exchequer, kitty, magazine, nursery, repository, storehouse, treasure, treasure house, treasury, vault
lobsدیکشنری انگلیسی به فارسیلوب، گوشت یا پوست اویخته، گوشت الو، ادم خپله و سنگین، خزانه، باهستگی پرتاب کردن، چیزی را سنگین بزمین زدن، با تنبلی و سنگینی حرکت کردن
lobدیکشنری انگلیسی به فارسیلوب، گوشت یا پوست اویخته، گوشت الو، ادم خپله و سنگین، خزانه، باهستگی پرتاب کردن، چیزی را سنگین بزمین زدن، با تنبلی و سنگینی حرکت کردن، چاق و چله، چاق