oilدیکشنری انگلیسی به فارسیروغن، نفت، چربی، مواد نفتی، رنگ روغنی، مرهم، نقاشی با رنگ روغنی، روغن زدن به، روغن کاری کردن، روغن ساختن
wiserدیکشنری انگلیسی به فارسیعاقلانه تر، عاقل، دانا، خردمند، فرزانه، معقول، با خرد، عارف، فکور، پر مایه