خراب کردندیکشنری فارسی به انگلیسیbotch, cave, destroy, devastate, mangle , mess, ruin, unbalance, unmake, waste, queer
stalkدیکشنری انگلیسی به فارسیساقه، پایه، ساق، خرام، میله، چیزی شبیه ساقه، ماشوره، کمین کردن، خرامیدن، راه رفتن، قدم زدن و حرکت کردن با احتیاط