scrubدیکشنری انگلیسی به فارسیاسکراب، خارستان تیغستان، ادم گمنام، تمیز کاری، مالش دادن، مالیدن، تمیز کردن، خراش دادن، خراشیدن، ستردن
echinodermsدیکشنری انگلیسی به فارسیاكينودرم ها، خارپوستان، خارسران، حیوانی از دسته خارپوستان، خارداران، خارتنان
appearدیکشنری انگلیسی به فارسیبه نظر می رسد، ظاهر شدن، پدیدار شدن، طلوع کردن، خاستن، سر زدن، طالع شدن
beginningدیکشنری انگلیسی به فارسیشروع، ابتدا، اغاز، اقدام، سر، خاستگاه، فاتحه، منشاء، سراغاز، مبدا، عنصر، مبتدا