drop inدیکشنری انگلیسی به فارسیافتادن، اتفاقا دیدن کردن، انداختن در، خدمت کسی رسیدن، سر زدن، سر کشیدن
servingدیکشنری انگلیسی به فارسیخدمت، خدمت کردن، پیشخدمتی کردن، خدمت انجام دادن، بکار رفتن، بدرد خوردن، توپ را زدن، خوراک دادن