خبردیکشنری فارسی به انگلیسیannouncement, communication, copy, dope, intelligence, line, news, premonition, proof, tidings, warning, word
noticesدیکشنری انگلیسی به فارسییادداشت ها، اطلاع، توجه، اخطار، اعلان، خبر، اگهی، ملاحظه کردن، ملتفت شدن، شناختن، دیدن
askدیکشنری انگلیسی به فارسیپرسیدن، خواستن، سوال کردن، جویا شدن، طلب کردن، طلبیدن، دعوت کردن، پرسش کردن، خبر گرفتن، خواهش کردن، برای چیزی بی تاب شدن
informerدیکشنری انگلیسی به فارسیخبر رسان، خبرچین، اگاهگر، کاراگاه، جاسوس، خبر بر، خبر دهنده، مبلغ، سخن چین