خبردیکشنری فارسی به انگلیسیannouncement, communication, copy, dope, intelligence, line, news, premonition, proof, tidings, warning, word
manifestدیکشنری انگلیسی به فارسیآشکار، بیانیه، اعلامیه، اشاره، خبر، نامه، بازنمود کردن، اشکار ساختن، معلوم کردن، فاش کردن، اعلامیه دادن، ظاهر ساختن، ظاهر، بارز، فاش، اشکار، ساطع