gnawedدیکشنری انگلیسی به فارسیگرسنگی، ساییدن، تحلیل رفتن، خاییدن، گاز گرفتن، کندن، مانند موش جویدن، خوردن
gnawingدیکشنری انگلیسی به فارسیگنویج، ساییدن، تحلیل رفتن، خاییدن، گاز گرفتن، کندن، مانند موش جویدن، خوردن