dustsدیکشنری انگلیسی به فارسیگرد و غبار، غبار، گرد و خاک، خاک، خاکه، ذره، تراب، پاشیدن، گردگیری کردن، گرد گرفتن از، ریختن
hidesدیکشنری انگلیسی به فارسیپنهان می شود، پوست، چرم، پوست خام گاو وگوسفند وغیره، مخفی کردن، پنهان کردن، نهفتن، پنهان شدن، مخفی نگاه داشتن، پوشیدن، پوست کندن، ابشتن، خود را پنهان ساختن
hideدیکشنری انگلیسی به فارسیپنهان شدن، پوست، چرم، پوست خام گاو وگوسفند وغیره، مخفی کردن، پنهان کردن، نهفتن، مخفی نگاه داشتن، پوشیدن، پوست کندن، ابشتن، خود را پنهان ساختن