nettlingدیکشنری انگلیسی به فارسیخال خال، رنجه داشتن، بوسیله گزنه گزیده شدن، خونکسی را بجوش اوردن، بر انگیختن، ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن
wipesدیکشنری انگلیسی به فارسیدستمال مرطوب، پاک کردن، زدودن، خشک کردن، از میان بردن، بوسیله مالش پاک کردن