accessibleدیکشنری انگلیسی به فارسیدر دسترس، دست یافتنی، قابل وصول، دستیابی پذیر، امادهء پذیرایی، حی و حاضر، دم دستی، نزدیک
livingدیکشنری انگلیسی به فارسیزندگي كردن، زندگی، معیشت، وسیله گذران، زنده، جاندار، در قید حیات، حی، جاودان